چرا خدا همهی مردان، زنان و کودکان شهر سدوم را کشت؟

من معمولاً این سؤال را از خیلی اشخاص میشنوم که میپرسند چرا خداوند همهی مردان، زنان و کودکان ساکن سدوم و عموره را کشت؟ این سوال را هم مسیحیان و هم غیر مسیحیان به طور برابر میپرسند، و معمولاً توسط بعضی از اشخاص مبنایی قرار میگیرد که وجود خدای کتاب مقدس را رد کنند. چنین افرادی تصور میکنند که خدای دوستدار مخلوقات هرگز چنین کاری را انجام نخواهد داد.

تباهی اجتماعی
توصیف کاملی که در کتاب پیدایش دربارهی رفتار و اخلاق مردم ساکن در سدوم و عموره ارائه شده است، بی‌تردید روشن می‌سازد که عاقبت آنها نمونه‌ای از یک تنبیه اجتماعی است. تباهی اصطلاحی است که در کتاب مقدس برای توصیف افرادی که به طور جبران ناپذیری گناهکار هستند استفاده میشود. کتاب مقدس افرادی را توصیف میکند که تمام افکار و اعمالشان دائما شیطانی است. این گونه افراد بر این باورند که آنچه را که انسانهای عادی به عنوان اعمال شر میدانند، در واقع نیک هستند و آنچه را که انسانهای عادی به عنوان اعمال نیک میدانند، در واقع شر هستند. چنین انسانهایی نه تنها به طور مستمر گناه میکنند، بلکه به طور خستگی ناپذیری برای فساد اخلاقی دیگران تلاش میکنند و دیگران را متقاعد و در صورت امکان مجبور به همراهی با افکار و رفتار شیطانی خود میکنند.

تباهی اجتماعی یک شهر، مجموعهای از انسانها یا ملتی را توصیف میکند که در آن همهی مردها، زنان و کودکان در آن شهر یا جامعه، به انسانهایی مطرود تبدیل میشوند. تباهی یک اجتماع در طول تاریخ بسیار نادر است. در واقع، از روز پنتیکاست که در اعمال باب 2 به آن پرداخته شده است، زمانی که یهودیان برای اولین بار توسط روح القدس به صورت دائمی در سامره ساکن شدند، معادل روز پنتیکاست برای مسیحیان سامری است که در اعمال باب 8 شرح داده شده است، و آنطور که روز پنتیکاست در اعمال باب 10 برای غیریهودیان شرح داده شده، وجود نداشته است. آن سکونت دائمی، پیروان عیسی مسیح را نمک گیر ساخت. چنین نمک معنوی مثل یک مادهی نگهدارنده عمل میکند که از شیوع تباهی اجتماعی جلوگیری میکند.

امکان نکوهش اجتماعی در دوران عهد عتیق و عدم اتفاق مشابه آن از روز پنتیکاست تا امروز، باعث شده بسیاری از شکاکان به این نتیجه برسند که خدای عهد عتیق با خدای عهد جدید در تضاد است. چنین شکاکانی در اشتباه هستند. در اقع خدا تغییری نکرده است، بلکه این مردم هستند که تغییر کردهاند.

شواهد وقوع تباهی اجتماعی در سدوم و عموره
سه شرح مختلف در کتاب مقدس تأیید میکنند که سدوم و عموره در واقع نمونههایی از فساد اخلاقی و اجتماعی هستند. اولین مورد در پیدایش باب 19 آیات 1 تا 9، خداوند آزمایشی را توصیف میکند که توسط دو فرشتهی عادل خدا انجام شده است. این فرشتگان از سدوم بازدید کردند تا مشخص کنند آیا ساکنان آن به اندازهی روایتهایی که شنیدهاند فاسد هستند یا خیر. آنها تصمیم گرفتند شب را در مرکز شهر بمانند تا رفتار سدومیها را با چشمان خود مشاهده کنند. لوط، تنها مرد شهر که هنوز تسلیم گناه نشده بود، اصرار داشت که شب را در میدان شهر نگذرانند. ظاهراً او میدانست آن مکان چقدر برای آنها خطرناک بود و از آنها خواهش کرد که برای امنیت خود شب را در خانهی او بگذرانند. اندکی پس از آن، خانهی لوط از تمام نقاط شهر توسط افراد پیر و جوان سدوم احاطه شد. عبارت «پیر و جوان» به این معناست که مردان اطراف خانهی لوط هم شامل پسران جوان و هم مردان مسن می‌شدند. این مردان از لوط خواستند که دو مهمان خود را از خانهاش بیرون بیندازد تا همگی آنها را مورد تجاوز جنسی قرار دهند.

اوباش شهر هیچ خط قرمزی برای این کار روبروی خود نمیدیدند. لوط که از محافظت دو میهمان خود ناامید شده بود، حتی پیشنهاد کرد اگر به دو میهمان او کاری نداشته باشند، حاضر است دو دختر باکرهی خود را به جمع اوباش بفرستد تا هر طور که میخواهند با آنها رفتار کنند. اوباش این پیشنهاد را رد کردند و به طرف خانه یورش بردند تا درب را بشکنند و تهدید کردند که با لوط بسیار بدتر از آنچه قصد داشتند با دو مهمانش انجام دهند، رفتار میکنند.

آن تهدید تاییدی بر درجهی بالای فساد اخلاقی و تباهی در سدوم است. این تهدید نشان می‌دهد که تنبیه آنها به قدری برای دو فرشته متقاعدکننده بود که حتی لوط که مردی بسیار عادل بود، در خطر تسلیم در برابر تجاوز جنسی کسانی که او را احاطه کرده بودند قرار داشت. دوم پطرس باب 2 آیات 7 و 8 توضیح میدهد که چگونه سدومیها لوط را مضطرب ساختند و او را عذاب کردند.

متن دوم کتاب مقدس در پیدایش باب 18 آیات 16 تا 33 شرح داده شده که گفتگوی بین خدا و ابراهیم را توصیف میکند و ابراهیم ​​از طرف برادرزادهی خود لوط از خدا میخواهد که سدوم و عموره را از نابودی نجات دهد. ابراهیم ابتدا میپرسد اگر پنجاه نفر را بیابد که در سدوم درستکار باشند، آیا خداوند برای آن پنجاه نفر، همهی ساکنان سدوم را نجات نخواهد داد یا خیر؟ خدا گفت این کار را خواهد کرد. در نهایت ابراهیم در ازای معرفی ده نفر انسان نیکوکار در شهر با خدا معامله کرد و خداوند قبول کرد. هر بار خداوند می گوید “بله”. در آن لحظه، ابراهیم متوجه می‌شود که تنها افراد صالح در سدوم، لوط و خانواده‌اش هستند. ابراهیم با دانستن اینکه خداوند وعده داده که لوط و خانوادهاش را قبل از نابودی سدوم و عموره نجات دهد، از التماس خود دست کشید. او فهمید که همهی ساکنان دشت سدوم به جز لوط و خانوادهاش مطرود هستند.

سومین متن در کتاب مقدس که نکوهش اجتماعی در سدوم و عموره را تأیید می کند، در پیدایش باب 15 آیات 12 تا 16 است. در این متن، خدا به ابراهیم می‌گوید مردم اموریان که با او در تپه‌ها زندگی می‌کنند شرورند، اما «تقصیرات اموریان هنوز به کامل نرسیده است». خداوند به ابراهیم توضیح داد که چهارصد سال طول میکشد تا اَموریان به آن درجه از تباهی اجتماعی تنزل پیدا کنند. آن زمان خدا تصمیم گرفت تا اموریان را از سرزمین کنعان خارج کند.

چرا خداوند آنها را به انزوا نمیکشانَد؟
یک سوال خیلی مهم این است که چرا خداوند جوامع مذموم را منزوی نمیکند و اجازه نمیدهد که به مرگ طبیعی بمیرند؟ به این دلیل که از نسلهای آیندهی آنها و از مردمان جوامع همسایه و اطراف آن محافظت کند.

وقتی همه ساکنان یک شهر کاملاً مطرود میشوند، دیگر امیدی به فرزندانی که در آن شهر به دنیا میآیند نیست. همانطور که پولس در رومیان باب 1 آیه 32 اشاره میکند، کودکان این شهرها در جامعهای به دنیا می‌آیند که همهی ساکنان آن گناهکار هستند و به نوعی بیماری روحی بدخیم مبتلا شدهاند و مانند مراحل پیشرفتهی بیماری سرطان، از بهبودی آن اعضاء قطع امید شده و هیچ راه درمانی برای آنان نیست. برای جلوگیری از سرایت بیماری به دیگر جوارح جامعه، خداوند یک جامعهی مذموم را به محض فراگیر شدن فساد، با یک جراحی آن عضو را جدا کرده و از بین میبرد.

یکی دیگر از دلایلی که خدا از طریق جراحی آن اعضاء را جدا میکند، جلوگیری از گسترش سرطان معنوی به جوامع همجوار است. جوامع در انزوا عمل نمیکنند و قادر به انجام کاری نیستند، بنابراین سلامت شهرهای مجاور باید با از بین بردن جوامع فاسد حفظ شود. اگر خدا با این روش عمل نمی‌کرد، ناگزیر این سرطان بدخیم معنوی در جوامع اطراف نیز گسترش می‌یافت.

نابودی سدوم و عموره توسط خداوند یک موهبت عمیق از رحمت و محبت بود. همانطور که من در یکی از کتابهایم به نام “فراتر از کیهان” اشاره کردهام، از منظر ابدیت این کار یک لطف عمیق و محبتی بزرگ حتی برای خود آن جامعه بود.1

پانویس
  1. هیو راس، “فراتر از کیهان: فرابعدی بودن خداوند“، ویرایش سوم. (کوینا، کالیفرنیا: RTB Press، 2017)، 177-84.