من با درماندگی نگاه کردم که پدرم مسلمان بود. اگرچه من و او درباره گرویدنم به مسیحیت بحث میکردیم، اما او هرگز حقیقت ایمان مسیحی من را پذیرفت.
به عنوان یک دانشجوی فارغ التحصیل که در رشته بیوشیمی تحصیل می کردم، شیفته پیچیدگی، ظرافت و پیچیدگی سلول شدم. ناکافی بودن سناریوهای تکاملی برای توضیح منشأ زندگی مرا وادار کرد تا به این نتیجه برسم که زندگی باید از یک خالق باشد. خواندن موعظه روی کوه مرا متقاعد کرد که عیسی واقعاً همان کسی است که مسیحیان ادعا میکنند اوست: خداوند و ناجی. با این حال، تشویق دیگران برای پیوستن به من در پیروی از مسیح برای من مهم نبود – تا زمانی که پدرم فوت کرد. مرگ او این را تغییر داد.
در سال 1999، من سمت خود را در تحقیق و توسعه در یک شرکت Fortune 500 ترک کردم تا به Reasons to Believe بپیوندم. احساس میکردم مهمترین کاری که بهعنوان یک دانشمند میتوانم انجام دهم این بود که به مسیحیان و غیرمسیحیان به طور یکسان شواهد علمی قوی برای وجود خدا و قابل اعتماد بودن کتاب مقدس را نشان دهم.